برو دیگه
میخواهی بروی؟
خب برو …
انتظار مرا وحشتی نیست …
شبهای بیقراری را هیچوقت پایانی نخواهد بود…
برو …
برای چه ایستاده ای؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی ؟
برو …
تردید نکن …
نفسهای آخر است …
نترس برو …
احساسم اگر نمیرد، بی شک مابقی روزهای بودنش را بر روی یک صندلی چرخدار بی تفاوت خواهد نشست …
برو …
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود …
پس راحت برو …
مسافری در راه انتظارت را میکشد …
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد …
برو …
فقط برو …
نظرات شما عزیزان:
[ پنج شنبه 28 فروردين 1393
] [ 10:44 PM ] [ ][ نظر بدهید ]