لمس دست تو
همه چیز همانقدر محال است
همه چیز همانقدر غریب است
که گره زدن نگاهم به چشم های تو !
و همه چیز همانقدر عجیب
که (بودنم) کنار تو . . .
موضوعات مرتبط: عشقیعشقی با عکس
همه چیز همانقدر محال است
همه چیز همانقدر غریب است
که گره زدن نگاهم به چشم های تو !
و همه چیز همانقدر عجیب
که (بودنم) کنار تو . . .
ﭼﻪ ﺭﺳﻢ ﺟﺎﻟﺒﻴﺲ ...
ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﺍﺣﺘﻴﺎﺟﺖ …
ﺻﺪﺍﻗﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﺳﺎﺩﮔﻴﺖ …
ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﻧﻔﻬﻤﻴﺖ …
ﻧﮕﺮﺍﻧﻴﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﺖ …
... ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﻳﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﻱ ﺑﻲ ﮐﺴﻴﺖ …
ﻭ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ
ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭ ﺑﻲ ﮐﺲ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﺝ
از بعضی ادمها خاطره میماند
از بعضی های دیگر هیچ
خاطره ساختن لیاقت میخواهد.
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم…
از تمام زمین یک خیابان را…
و از تمام تو…
یک دست که قفل شود در دست من…
خاطـــــــــــرات بی هــــــــوا می آیند
گاهی وســـــــــط یک فــــــــــکر…
گاهی وسط خــــــــــیابان!!!
ســـــــــــردت میکنند؛ داغـــــــــت میکنند خاطـــــــــرات تمـــــــــام نمیشوند…
تمامـــــــــت میکنند
شعرهایم را میخوانی…
و میگویی روان پریش شده ام !
پیچیده است … قبول …
اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …
تو ساده تر نگاه کن …
سر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم ، تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد …
حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
عشق مال تو...نفرت مال من...
تبسم مال تو...آه مال من...
خورشید مال تو...ظلمت مال من...
دریا مال تو...بیابان مال من...
لبخند مال تو... اشک مال من...
رسیدن مال تو...بریدن مال من...
پیروزی مال تو...شکست مال من...
زندگی مال تو...مرگ مال من...
آرامش مال تو...درد مال من...
شادی و خنده مال تو...غم و اشک مال من...
همه خوبی ها مال تو...
ولي تو مال من...
مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارم
مهمان قلب من باش، ماندنت را دوست دارم
آسمان صاف و ساده ، آبی ات را دوست دارم
دور از ابر سیاهی ، نابیت را دوست دارم
نیمه ماهی ، کنج شبها ، دیدنت را دوست دارم
چون گل خوش رنگ و خوش بو،چیدنت را دوست دارم
من سلام گرم اما ، ساده ات را دوست دارم
آن نگاه بر زمین افتاده ات را دوست دارم
چشمهای از وفا آکنده ات را دوست دارم
گل بخند،آرام آرام خنده ات را دوست دارم
آن همه بخشندگی ، افتادگی را دوست دارم
تا تو هستی در کنارم زندگی را دوست دارم
چقدر قلبت زیباست
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند
|
||
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . . |
آشناهای غریب همیشه زیادند
آشناهایی که میایند و میروند
آشناهایی که برای ما آشنایند
ولی ما برای آنها...
نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود
که همه روزی
آشنای غریب میشوند
یکی هست ولی نیست
یکی نیست ولی هست
یکی میگوید هستم ولی نیست
یکی میگوید نیستم ولی هست
و در پایان همه بودنها و نبودنها
تازه متوجه میشوی
که:
یکی بود هیشکی نبود
این است دردی که درمانش را نمیدانند
و ما هم نمیدانیم
که آن یکی که هست کیست
و آن هیچکس کجاست
کاش میشد یافت
کاش میشد شکستنی نبود
کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن
خرد نشد.....
"پنجره خیال "
تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم
وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...
اما...
بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...
بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...
و مرا در قلبت پیدا کنی!!!
من
بی تو
در غریب ترین شهر عالمم...
بی من
تو در کجای جهانی
که نیستی؟!...
سلام مهربونم ،میدونم بنده خوبی نیستم،میدونم تنهام نذاشتی
میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی
خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش
الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم
باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دوره ولی دلم باهاشه
جونم به جونش بنده،بیشتر از خودم یا هر چیز و هر کس دیگه ای دوسش دارم
یکی که به خاطر من غرورشو شکست و کاریو انجام داد
که دوست نداشت،خدا جونم اگه اون طوریش بشه من نمیتونم زنده بمونم
حالا حکمت کاراتو میفهمم کسی که مال من بود و عاشقم
برام فرستادی،قول میدم لیاقتشو داشته باشم
عشقم دوست دارم
خدا جون عاشقتم
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم
من را به من نبودن محکوم نکن!
من همانم که درگیر عشقش بودی!
یادت نمی آید!؟ من همانم!
حتی اگر این روزها هردویمان بوی بی تفاوتی بدهیم!
شباوقتی ک بیداری,خداهم با تو بیداره
تاوقتی ک نخوابی تو,ازت چش ورنمیداره
ازاون بالامیادپایین,
خدامیگیره دستت روخدا میدونه تو قلبت,چه اندازه تو غم داری
خدامیدونه تودنیا,چه چیزی روتوکم داری
خدانزدیک قلب توسـت,بایک آغوش واکرده
نذارپلکاتوروی هم,اگه قلبت پره درده
خدارومیشه حسش کرد,توی هرحالی که باشی
فقـط بایدتوبایادش,توی هرلحظه همراه شی
دفتر عشــق که بسته شـددیـدم منــم تــموم شد،
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کار تو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
من ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﻣﻰ ﻧﻮﻳﺴﻢ ... ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘﻢ ...
ﻧﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ …
ﻓﻘﻂ ﻣﻰ ﻧﻮﻳﺴﻢ ﺗﺎ ﻋﺸﻖ ﻳﺎﺩ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ ...
دروغ میــگویـــی...!!!
که دلـــت به بـــودنم خـــوش است...
بـــود یا نبـــودم در رونـــد زنـــدگـــیت هیچ تـــاثیــــری ندارد...
تـــو قلــــبت بــــرای هـــمــه زد جــــز مـــــن
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس !
تــــــــو بنویس ...
از دلتنگی هایت از دردهایت، از حــــرف هایت ...
از هرچه دلت می گوید !
بنویس برایـــــــــم...
هرشب کنار پنجره مي نشينم وآرزوي ديدنش رادرسر مي پرونم
خسته از صداي کوچ پرستوها ، عاشقانه صدايش ميکنم مي خواهم
کوله بار خستگي هايم را همراه با التماس هاي درونم برايش هديه کنم
ميخواهم ، ميخواهم بخواهي درونم را با عشق او بخوانم و به او بگويم
که : چقدر دوستت دارم ...
مثل آسمانی که امشب می بارد.........
واینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
وچشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم.
به پروانه گفتم:"عشق چیست؟" گفت:"از من زیباتر است...."
به شمع گفتم:"عشق چیست؟"گفت:"از من سوزان تر است..........."
به عشق گفتم:"آخر تو چیستی؟" گفت:"نگاهی بیش نیستم......."
نه شاعرم تا بتونم واسه نگاهت غزل بگم
نه قادرم تا بتونم واسه چشات قصد بگم
فقط اینو خوب میدونم تا زنده ام تا جون دارم دوست دارم..........................
چگونه رود میرود به سمت بیکرانهها<br/>
که ابر گریه میکند برای رودخانهها<br/>
<br/>
پرنده غافل است از اینکه تندباد میرسد<br/>
وگرنه باز هم بنا نمیشد آشیانهها<br/>
<br/>
و اینچنین که اینهمه زِ عشق رنج میبرند<br/>
مرا غمِ تو میکِشد در آتش بهانهها<br/>
<br/>
چراغ و چشمِ آسمان! ستارهها تو، ماه، تو<br/>
پس از تو تار میشود شبِ تمامِ خانهها<br/>
<br/>
اگرچه زخم میزنی ولی ترا نوشتهاند<br/>
به روی صفحهی دلم خطوطِ تازیانهها<br/>
<br/>
خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی<br/>
وگرنه میسپارمش به دست موریانهها<br/>
هرگز از من مخواه که تو را فراموش کنم که من در هوای تو و برای تو نفس میکشم.چشمان ابری ام زیر سایه
آن درختی که تو را دیدم بارها باریدند و به امید دیدارت هر روز صبح با تمنا کوچه پس کوچه ها را به نظاره نشستند.شاید نشانی از تو بیابند.ای کاش دوباره بی خبر یک روز برای دیدنم بیایی،من به انتظار دیدارت همیشه چشم به راه خواهم ماند
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست.ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم.ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید.تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم.
دلتنگی های من به تو رفته اند
<br/>
آرام می آیند
<br/>
در دل می نشینند
<br/>
دیگر نمی روند
برای عاشق شدن نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت
برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت !
.
.
.
حلقه ی بازوانت تنگ تر می شود
و من آزادتر گُم می شوم میان دنیایی که فقط اندازه ی یک من جا دارد !
.
.
.
دلم برایت تنگ نشده اصلا
دوست ندارم ببینمت هیچوقت
خاطراتمان تکرار نمی شود دیگر هرگز
اما با تمام وجود دوستت دارم همیشه !
.
.
.
ماه و این همه آسمان
“تو” و این همه مهربانی
چه تشبیه زیباییست !
.
.
مهم نیست دور باشی یا نزدیک
از رو به رو بیایی یا روی برگردانی از من
ماه را از هر طرف که ببینی ماه است …
.
.
.
خواستنت تمام شدنی نیست
خواستنی تر میشوی هر لحظه …
.
.
.
کاش میشد فقــــط تو را داشته باشم و خدا هی بپرسد : خوب ، دیگر چه ؟!
من بگویم : هیچ ، همین کافیست !!!
.
.
.
شاید تنها کسی نیستم که دوستت دارم
اما کسی هستم که تنها تو را دوست دارم !
.
.
.
دیدار تو فلسفه ی شیرینِ بودن است !
.
.
.
خدایا تمام دنیا از آن تو ، این یک نفر برای من
من دنیا را بی او نمی خواهم !
.
.
.
خوشا به حال قلبم چون از تو جان گرفته
نبض وجودم از تو خط امان گرفته
خوشا به حال جانم که مرگ او غم توست
براى وصف رویت قلبم زبان گرفته
.
.
اگر گفتی چگونه می شود مرده ای را زنده کرد ؟
فرض کن من مُرده ام ، حالا بخند …
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﯿﺮ ﭘﺪﺭﯼ ﻋﯿﺎﺵ
ﮐﻪﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺒﺎﻧﻪﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩ!
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﭘﺪﺭﯼ ﻧﺰﺩ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﺮﻓﺖ
ﻭ ﻗﺼﻪﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩﺣﺎﮐﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺯﺍﻫﺪ ﺷﻬﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺳﭙﺮﺩ
ﮐﻪﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﺯﺍﻫﺪ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ....
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺮﯾﺨﺖ
ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮﻣﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﻠﺒﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ
ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻊ، ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ !!!؟
ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﯿﺸﻪ ﻭ ﺟﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺁﺭﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻥﺑﻮﺩ
ﻭ ﺯﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺧﯿﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﭼﻨﺎﻥ،بي پناه ﻣﺎﻧﺪﻡ
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﻓﮑﺮ ﻭ ﻣﮑﺲ ﻭ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺮﻫﻨﻪ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺂﯾﯿﻢ.
ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﻣﺴﺖ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﭼﮕﻮﻧﻪﺑﮕﺬﺭﺍﻧﺪ
ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﺩﯾﺪ
ﺑﺮ ﺯﯾﺮﻭﺑﺮﺵ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﻮﺳﺘﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺳﺮﻣﺎ ﻫﺴﺖ
ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥﮐﻠﺒﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻣﺮﺩﻧﺪ!
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﮐﻪ:
ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺷﺪﻡ
ﺧﻮﻥ ﺻﺪ ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺴﺖ ﻓﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ترک تسبیح خدا خواهم کرد
ﻭﺳﻂ ﮐﻌﺒﻪ ﺩﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻪ ﺑﻨﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ﺗﺎ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺨﺒﺮﻧﺪ
همه شب مرغ دلم برسر دیوار تو بود...<br/>
می پرید از قفس وعاشق دیدار تو بود... <br/>
خبرت هست که از خوبی خود بی خبری؟... <br/>
بخدا خوبتراز خوبتراز خوبتری... <br/>
تولدت آغاز زیبایی هاست
هزاران گل یاس سپید تقدیمت میکنم
به پاس تمام خوبیهایت ، بهترینها را برایت آرزو میکنم
تولدت مبارک
ای زیباترین ترانه هستی
بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست
پس ای سرکرده خوبیها میلادت مبارک
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
آجی جونم تولد مبارک
بیا اینم کیک تولدتتتتتت
فرشته کوچولو؟؟؟؟
نمیخوای شمع ها رو فووت کنی ؟؟؟
چیییییییییییییییی ؟؟؟؟
کادوهات کو ؟؟؟؟؟؟؟؟
بفررررررماااااااااا
اینم از رفیقات که منتظرتن
اینم از رقاص ها آجی جونم
پسرهااااااااااااااا
دخترهااااااااااااااااااا
حالا وقت چیه ؟؟؟؟؟؟؟
خوب معلومد دیگه....... وقت رقصیدنه
اوه اوه ببخشید مهمان ویژه رو معرفی نکردم
این شما و ایییییییییییییین ................
امیدوارم 1200ساله بشی س جون
هههههههههههههههههههههههههههههههههه
اینجا هم مثل ملس هستش
امیدوارم اینو از ما نویسندگان وب سایت قبول کنی
تهییه کنندگان:آجی نازی و آجی نگین و آخر سر هم داش رضا
نشسته در تب حال و هوای چشمانت
کسی که لک زده قلبش برای چشمانت
بهشت را به بها میدهند شکی نیست
نشان چشم چرانی بهای چشمانت
برای خلق چنین نقش های دل چسبی
چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟
درون قاب نگاهت کشیده است انگار
دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت
سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود
به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟
نگاه من به تنش کرده جامه احرام
مگر قدم بزند در صفای چشمانت