لمس دست تو
همه چیز همانقدر محال است
همه چیز همانقدر غریب است
که گره زدن نگاهم به چشم های تو !
و همه چیز همانقدر عجیب
که (بودنم) کنار تو . . .
موضوعات مرتبط: عشقیعشقی با عکس
همه چیز همانقدر محال است
همه چیز همانقدر غریب است
که گره زدن نگاهم به چشم های تو !
و همه چیز همانقدر عجیب
که (بودنم) کنار تو . . .
ﭼﻪ ﺭﺳﻢ ﺟﺎﻟﺒﻴﺲ ...
ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﺍﺣﺘﻴﺎﺟﺖ …
ﺻﺪﺍﻗﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﺳﺎﺩﮔﻴﺖ …
ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﻧﻔﻬﻤﻴﺖ …
ﻧﮕﺮﺍﻧﻴﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻱ ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﺖ …
... ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﻳﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﻱ ﺑﻲ ﮐﺴﻴﺖ …
ﻭ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ
ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭ ﺑﻲ ﮐﺲ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﺝ
از بعضی ادمها خاطره میماند
از بعضی های دیگر هیچ
خاطره ساختن لیاقت میخواهد.
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم…
از تمام زمین یک خیابان را…
و از تمام تو…
یک دست که قفل شود در دست من…
خاطـــــــــــرات بی هــــــــوا می آیند
گاهی وســـــــــط یک فــــــــــکر…
گاهی وسط خــــــــــیابان!!!
ســـــــــــردت میکنند؛ داغـــــــــت میکنند خاطـــــــــرات تمـــــــــام نمیشوند…
تمامـــــــــت میکنند
شعرهایم را میخوانی…
و میگویی روان پریش شده ام !
پیچیده است … قبول …
اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …
تو ساده تر نگاه کن …
|
||
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . . |
آشناهای غریب همیشه زیادند
آشناهایی که میایند و میروند
آشناهایی که برای ما آشنایند
ولی ما برای آنها...
نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود
که همه روزی
آشنای غریب میشوند
یکی هست ولی نیست
یکی نیست ولی هست
یکی میگوید هستم ولی نیست
یکی میگوید نیستم ولی هست
و در پایان همه بودنها و نبودنها
تازه متوجه میشوی
که:
یکی بود هیشکی نبود
این است دردی که درمانش را نمیدانند
و ما هم نمیدانیم
که آن یکی که هست کیست
و آن هیچکس کجاست
کاش میشد یافت
کاش میشد شکستنی نبود
کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن
خرد نشد.....
"پنجره خیال "
تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم
وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...
اما...
بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...
بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...
و مرا در قلبت پیدا کنی!!!
من
بی تو
در غریب ترین شهر عالمم...
بی من
تو در کجای جهانی
که نیستی؟!...
سلام مهربونم ،میدونم بنده خوبی نیستم،میدونم تنهام نذاشتی
میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی
خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش
الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم
باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دوره ولی دلم باهاشه
جونم به جونش بنده،بیشتر از خودم یا هر چیز و هر کس دیگه ای دوسش دارم
یکی که به خاطر من غرورشو شکست و کاریو انجام داد
که دوست نداشت،خدا جونم اگه اون طوریش بشه من نمیتونم زنده بمونم
حالا حکمت کاراتو میفهمم کسی که مال من بود و عاشقم
برام فرستادی،قول میدم لیاقتشو داشته باشم
عشقم دوست دارم
خدا جون عاشقتم
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس !
تــــــــو بنویس ...
از دلتنگی هایت از دردهایت، از حــــرف هایت ...
از هرچه دلت می گوید !
بنویس برایـــــــــم...
هرگز از من مخواه که تو را فراموش کنم که من در هوای تو و برای تو نفس میکشم.چشمان ابری ام زیر سایه
آن درختی که تو را دیدم بارها باریدند و به امید دیدارت هر روز صبح با تمنا کوچه پس کوچه ها را به نظاره نشستند.شاید نشانی از تو بیابند.ای کاش دوباره بی خبر یک روز برای دیدنم بیایی،من به انتظار دیدارت همیشه چشم به راه خواهم ماند
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست.ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم.ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید.تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم.
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﯿﺮ ﭘﺪﺭﯼ ﻋﯿﺎﺵ
ﮐﻪﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺒﺎﻧﻪﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩ!
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﭘﺪﺭﯼ ﻧﺰﺩ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﺮﻓﺖ
ﻭ ﻗﺼﻪﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩﺣﺎﮐﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺯﺍﻫﺪ ﺷﻬﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺳﭙﺮﺩ
ﮐﻪﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﺯﺍﻫﺪ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ....
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺮﯾﺨﺖ
ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮﻣﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﻠﺒﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ
ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻊ، ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ !!!؟
ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﯿﺸﻪ ﻭ ﺟﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺁﺭﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻥﺑﻮﺩ
ﻭ ﺯﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺧﯿﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﭼﻨﺎﻥ،بي پناه ﻣﺎﻧﺪﻡ
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﻓﮑﺮ ﻭ ﻣﮑﺲ ﻭ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺮﻫﻨﻪ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺂﯾﯿﻢ.
ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﻣﺴﺖ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﭼﮕﻮﻧﻪﺑﮕﺬﺭﺍﻧﺪ
ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﺩﯾﺪ
ﺑﺮ ﺯﯾﺮﻭﺑﺮﺵ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﻮﺳﺘﯿﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺳﺮﻣﺎ ﻫﺴﺖ
ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥﮐﻠﺒﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻣﺮﺩﻧﺪ!
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﮐﻪ:
ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺷﺪﻡ
ﺧﻮﻥ ﺻﺪ ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺴﺖ ﻓﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ترک تسبیح خدا خواهم کرد
ﻭﺳﻂ ﮐﻌﺒﻪ ﺩﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻪ ﺑﻨﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ﺗﺎ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺨﺒﺮﻧﺪ
تولدت آغاز زیبایی هاست
هزاران گل یاس سپید تقدیمت میکنم
به پاس تمام خوبیهایت ، بهترینها را برایت آرزو میکنم
تولدت مبارک
ای زیباترین ترانه هستی
بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست
پس ای سرکرده خوبیها میلادت مبارک
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
آجی جونم تولد مبارک
بیا اینم کیک تولدتتتتتت
فرشته کوچولو؟؟؟؟
نمیخوای شمع ها رو فووت کنی ؟؟؟
چیییییییییییییییی ؟؟؟؟
کادوهات کو ؟؟؟؟؟؟؟؟
بفررررررماااااااااا
اینم از رفیقات که منتظرتن
اینم از رقاص ها آجی جونم
پسرهااااااااااااااا
دخترهااااااااااااااااااا
حالا وقت چیه ؟؟؟؟؟؟؟
خوب معلومد دیگه....... وقت رقصیدنه
اوه اوه ببخشید مهمان ویژه رو معرفی نکردم
این شما و ایییییییییییییین ................
امیدوارم 1200ساله بشی س جون
هههههههههههههههههههههههههههههههههه
اینجا هم مثل ملس هستش
امیدوارم اینو از ما نویسندگان وب سایت قبول کنی
تهییه کنندگان:آجی نازی و آجی نگین و آخر سر هم داش رضا
نشسته در تب حال و هوای چشمانت
کسی که لک زده قلبش برای چشمانت
بهشت را به بها میدهند شکی نیست
نشان چشم چرانی بهای چشمانت
برای خلق چنین نقش های دل چسبی
چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟
درون قاب نگاهت کشیده است انگار
دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت
سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود
به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟
نگاه من به تنش کرده جامه احرام
مگر قدم بزند در صفای چشمانت
وقتی کسی نیست
که به دادت برسه
داد نزن
شاید از سکوتت بفهمند
که چقدر درد و غم تو وجودته !!!
از بعضی ادمها خاطره میماند
از بعضی های دیگر هیچ
خاطره ساختن لیاقت میخواهد.
نمى دانم چه رابطه ایست ؟
بین نبودنت با رنگ ها
دلتنگ تو که میشوم
زندگى ام سیاه مى شود !
شعرهایم را میخوانی…
و میگویی روان پریش شده ام !
پیچیده است … قبول …
اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …
تو ساده تر نگاه کن …
آنقدر عزیزی که دلم می خواهد / هر چیز که دارم فدایت بکنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای کاش نگاه خسته را خوابی بود / یا در شب بی ستاره مهتابی بود
ما مثل دو کاج دور از هم هستیم / ای کاش که بین من و تو تابی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می سپارم به نسیم ، بوسه از جنس بلور / دل من تنگ تو باز ، باد در حال عبور
بوی چشمان تو را میرساند به مشام / می دهد آرامش ، به دل نا آرام
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را !
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دور شدم از تو دلم شور زد / ساز دلم نغمه ی ناجور زد
آه از آن چشم که با یک نظر / بال و پرم را گره کور زد !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ می دانی؟
من دلیل شادی های تو بوده ام نه شریک آن
و شریک غم های تو نه دلیل آن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آموخته ام اگر کسی یادم نکرد یادش کنم ، شاید او تنهاتر از من باشد !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رفیق هر شب و هر روزی دل / غمت تا بوده ، بوده روزی دل
بگردان گوشه ی چشمی و بنگر / چه حالی دارد آتش سوزی دل
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش بودم درختی در میان قلب تو ، تا وجودم ریشه می کرد از محبت های تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش دهخدا می دانست
دلتنگی ... اشک .... فاصله .... بی وفایی....
تعریفش فقط دو حرف است
"تـــو"
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه کرده ای تو با دلم که نبض من صدای توست ؟
چه کرده ای تو با سرم که فکر من هوای توست ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همه تفاوت ما این است: تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمی برم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
واحد اندازه گیریِ فاصله " مــتــر " نیست ؛
" اشـــــــــــتـــیــــاق " است ..
مشتاقش که باشی ، حتی یک قـدم هم فاصله ای دور است .!.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بوی نفسهای لبت جان و دلم وا می کند / اما نمی دانم چرا امروز و فردا می کند
با بودنت کنار من ، غم های عالم می رود / فکر تو در این قلب من هر لحظه غوغا می کند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حسادت نکن! ... این که بعد از تو بغل گرفته ام ...
زانوی غـَم اســت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از حساب و کتاب بازار عشق
هیچ گاه سر در نیاوردم !
و هنوز نمی دانم چگونه می شود
هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو به احساست بیاموز نفس نکشد
هوای دل ها آلودست اینجا
فاصله یک عشق تا عشق بعدی
یک نخ سیگار است . . . !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق را با فکر تو معنا کنم / با حضورت قلب خود زیبا کنم
گرچه آبی در دلم جاری نبوده / دشت دل با بارش مهر تو دریا می کنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من حسرت دیدار تو دارم به که گویم / از بهر تو من ابر بهارم به که گویم
غیر از تو کسی را به خدا دوست ندارم / از نرگس چشم تو خمارم به که گویم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به سلامتی هرکس که دلش از یکی خونه!
به سلامتی هرکس که دلش از یکی دوره!
به سلامتی اون کسی که دردامو میدونه!
به سلامتی اون کسی که میدونه ولی همیشه ساکت می مونه!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آیینه های اتاق به شوق در آغوش کشیدن تو قد کشیده اند،حق دارند !
که تصویر من ِ بی تو را هر بار پیرتر از پیش به رُخم می کشند...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آهای همیشگی ترینمv
تمام فعلهای ماضیم را ببر
چه در گذر باشی چه نباشی
برای من
استمراری خواهی بود
....من هر لحظه تو را صرف میکنم..v
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برایت آرزو میکنم بهترین هایی را که هیچ کس برایم آرزو نکرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خندیدن، خوب است . قهقهه، عالی است
گریستن، آدم را آرام می کند
اما...
لعنت بر بغض
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چو کَس با زبان دلم آشنا نیست / چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر / که از یاد یاران فراموش باشم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چیزیم نیست خرد و خمیرم فقط همین / کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز / در عمق چشمهای تو گیرم فقط همین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از چهار راه قلبم عبور کردی و هیچ به چراغ قلبم توجه نکردی
اما بدان پلیس قلبم تو را تعقیب خواهد کرد
و برگه ی دوستت دارم را زیر برف پاکن دلت خواهد گذاشت !
آرامم!
دارم به خیال تو راه میروم
به حال تو قدم میزنم
آرامم!…
دارم برای تو چای میریزم
کم رنگ و
استکان باریک
پر رنگ و
شکسته قلم
آرامم!
دارم برای تو خواب میبینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشمهایِ قشنگِ تو!
صدای “جانم” گفتن تو و
برای تو “مردن”،من
!
آرامم،
به خوابی پر از خیلی دوستت دارم!
پر از کجا بودی
پر از سلام،دلم برای تو تنگ شده است
دارم برای تو خواب میبینم
آرامم!
کنارِ تو حرف میزنم
چای میریزم
تنت را بو میکنم و
دستت را میگیرم و بهسمت پاییز قدم میزنم و
دل، به دریا میزنم
و به تو سلام میکنم
سلام علاقهی خوبم
علاقه جان من
من به خیال تو
آرامم
.
میدانی؛
من سالهاست به دوست داشتن تو آرامم.
شبیه جرعهای از قهوهی یخکرده میمانی
که بعد از سالها ماسیده باشد توی فنجانی
همانقدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم
که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی
تو را نوشیدهام فنجان به فنجان و نفهمیدم
که از فنجان چندم نقش فالم شد پریشانی
نمیخواهم بماسد قهوهی چشمت ته شعری
که مدتهاست فال شاعر ِ آن را نمیخوانی
دلم را میشکافم دور دستانت و از اول غزل
میبافم از حالی که میدانم نمیدانی
تو فنجان نگاهت را پر از شیر و شکر کن تا
کمی شیرین شود این بیت تلخ و بغض طولانی
که میخواهم بنوشم کنج دنج کافه، فالم را
همان فالی که تو یک جرعهی یخکرده از آنی
می گفتی : دنیا کوچک است
تا آنجا که
شمال و جنوب لای انگشتانت محو می شوند
!! …
و خورشید می تواند
از چشمی طلوع کند و درچشم دیگرت غروب !! …
آن قدر کوچک
!
که بزرگ ترین سیاره در فنجانت بنشیند
هزار نسل بعد خویش را
به استقبال و بدرقه در آغوش بفشاری !! …
آن قدر کوچک
!
که میان دو استکان
به دورترین نقطه ی زمین سفر کنی
چایت را داغ بنوشی !! …
می گویم : دنیا چقدر بزرگ است !! …
چقدر بزرگ
!
که حتی در اتاق مطالعه ام
هرچه بیشتر دنبالت می گردم
پیدایت نمی کنم ….
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
-ببند پنجرهها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم نگاه خیرهی تو...
لحظهای که لال گذشت
- چه ساعتیست ببخشید؟...
ساده بود اما چهها که از دل تو با همین سؤال گذشت ...
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم
ـ تنها ـ دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت