فرشته ای به نام مادر

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می‌گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید؛ اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد؛ اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خوان دو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

کودک ادامه داد: من چگونه می‌توانم بفهمم مردم چه می‌گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو، زیباترین و شیرین‌ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟ خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته‌ات دست‌هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده‌ام که در زمین انسان‌های بدی هم زندگی می‌کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ - فرشته‌ات از تو مواظبت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته‌ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود.

در آن هنگام بهشت آرام بود؛ اما صداهایی از زمین شنیده می‌شد. کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: خدایا! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید.. خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد، می‌توانی او را مادر صدا کنی.


[ یک شنبه 31 فروردين 1393 ] [ 3:17 PM ] [ ]
[ ]

تولدت مبارک

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد..

 

صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود..


[ یک شنبه 31 فروردين 1393 ] [ 3:15 PM ] [ ]
[ ]

اشک مادر

پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می‌کنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی‌دانم عزیزم، نمی‌دانم! پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه می‌کند؟ او چه می‌خواهد؟ پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همه‌ی زن‌ها گریه می‌کنند بی هیچ دلیلی!

پسرک از اینکه زن‌ها خیلی راحت به گریه می‌افتند، متعجب بود. یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می‌کند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زن‌ها این همه گریه می‌کنند؟ خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه‌ای آفریده‌ام؛ به شانه‌های او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند. به بدنش قدرتی داده‌ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی داده‌ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد. به او احساسی داده‌ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند. به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده‌ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد. این اشک را منحصراً برای او خلق کرده‌ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.

اشک زن زیبایی مادر گریه

 


[ یک شنبه 31 فروردين 1393 ] [ 3:14 PM ] [ ]
[ ]

روزت مبارک مهربانم

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا. بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟

 

آن زمان که خط خطی های بی‌قراری ام را با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است. و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد.

در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بار ها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی. آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم.

یادم نمی‌رود چه شب ها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب دارم می‌زدی و چه روزها که با مهر مادرانه ات لقمه‌های عشق را در دهانم می‌گذاشتی و من باز لجبازتر از همیشه دستت را رد می‌کردم!

وقتی بوسه بر دستان چروکیده ات می‌زنم، یاد کودکی‌ام می‌افتم که همیشه به خاطر لطافت دستانت به همه فخر می‌فروختم و حال به خاطر خشکی دستانت با افتخار می‌گویم این دستان مادر من است که تمام زندگی‌اش را به پای من گذاشت؛ من با نوازش همین دست ها بزرگ شدم و امروز با تمام وجودم می‌گویم: مادرم مدیون تمام مهربانی‌هایت هستم و  کمی کمتر از آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم.

باران مهام


[ یک شنبه 31 فروردين 1393 ] [ 3:12 PM ] [ ]
[ ]

چشم مادر

مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود! اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت. یک روز اومده بود دم در مدرسه که منو به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه؟

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت مامان تو فقط یک چشم داره! فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم. کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد… بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو بخندونی و خوشحال کنی چرا نمیمیری؟ اون هیچ جوابی نداد…. دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم!

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم، اونجا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی… از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من.. اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو.. وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا، اونم بی خبر! سرش داد زدم: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟ گم شو از اینجا! همین حالا! اون به آرامی جواب داد: اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم و بعد فوراً رفت و از نظر ناپدید شد.

یک روز یک دعوتنامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم. بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی کنجکاوی. همسایه ها گفتن که اون مرده! اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که بدن به من:

ای عزیزترین پسرم، من همیشه به فکر تو بوده ام.. منو ببخش که به خونت اومدم و بچه ها تو ترسوندم! خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا.. ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم! وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم! آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی به عنوان یک مادر نمییتونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم؛ بنابراین مال خودم رو دادم به تو.. برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه.. با همه عشق و علاقه من به تو، مادرت


[ یک شنبه 31 فروردين 1393 ] [ 3:10 PM ] [ ]
[ ]

روزمادروروززن برتمام بانوان عالم مبارک باد

 

 

مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت راسپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار مبارک باد.


[ یک شنبه 31 فروردين 1393 ] [ 2:57 PM ] [ ]
[ ]

پس برو

 

گاهی وقتا توی رابطه ها





نیازی نیست طرفت بهت بگه :





برو !





همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره





همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی





همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...









همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه





و همین کهحضور دیگران توی زندگیش





پر رنگ تر از بودن تو باشه





هزار بار سنگین تر از





کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه





پسبرو





قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...
 


موضوعات مرتبط: اس ام اسعشقی با عکسدل تنگیدلتنگی همراه تصویر
[ یک شنبه 31 فروردين 1393 ] [ 6:23 AM ] [ Dash Reza ]
[ ]

تو چقدر زیبایی!

فقط تاریکی می داند

 

ماه چقدر روشن است

فقط خاک می داند

دست های آب،چقدر مهربان.

معنی دقیق نان را

فقط آدم گرسنه می داند

فقط من می دانم

تو چقدر زیبایی!


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:51 PM ] [ ]
[ ]

مرا ببخش

خدایا حجم دلتنگی هایم رااز بی نهایت

 

ساخته ای  و تحمل را اندک...

گر تو هم خودت را ز من بگیری

مرا مجالی به فردا نیست...

.

.

.

گلیـ با قلبی پشیمان نوشت:

ای مهربان ترینِ مهربانان مرا ببخش!

باز می آیم به سویت با قلبی پشیمان..


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:50 PM ] [ ]
[ ]

هیاهوِی غریب من

از من تا خدا راهی نیست

 

فاصله ایست به درازای من تا من

و در این هیاهوِی غریب من ،این من را نمیابم..


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:48 PM ] [ ]
[ ]

برو دیگه

 

میخواهی بروی؟

خب برو …
انتظار مرا وحشتی نیست …
شبهای بیقراری را هیچوقت پایانی نخواهد بود…
برو …
برای چه ایستاده ای؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی ؟
برو …
تردید نکن …
نفسهای آخر است …
نترس برو …
احساسم اگر نمیرد، بی شک مابقی روزهای بودنش را بر روی یک صندلی چرخدار بی تفاوت خواهد نشست …
برو …
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود …
پس راحت برو …
مسافری در راه انتظارت را میکشد …
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد …
برو …
فقط برو …


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:44 PM ] [ ]
[ ]

کجاتاکی

باشه حالا که میخای بری تا کجا تا کی به نظرت اخرش به کجا میخوای برسی کجا میخوای برسی اخر این جاده بازم یک جاده دیگه به خدا کجا تا کی

 


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:36 PM ] [ ]
[ ]

به کجا خیره شدی

چیه به کجا خیره شده کجا خیره شدی میشه بگی منم خیره شم چرا جا زدی چرا دروغ میگفتی دوست دارم

 


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:34 PM ] [ ]
[ ]

چطور قلبم رو درست کنم

چی باعث شده این قلب ها به این روز بی افتد چرا میاید و دل رو میشکنید چرا مارو بازی میدید تا خالا شده فکر کنید ماهم دل داریم ما هم ادیمم خداااااااااااااااااااااااا

 


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:32 PM ] [ ]
[ ]

اصلا چرا اومدی

نرو چرا اصلا اومدی که بخوای برو نرو نرو نامرد چرا اومدی که حالا بری چرا اومدی با حرفات زندگی به اموختی چرا نزاشتی همون طوری باشم چرا اومدی الکی امید زنده بودن بهم دادی فقط بگو چرا

 


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:31 PM ] [ ]
[ ]

خسته ام خسته

اومدی گفتی دیگه با کسی نیستم تو رو دوست دارم ولی چرا بازم دروغ گفتی منو بگو چه زود باور بودم خیلی خیلی خیلی نامرد بودی اخرین بارم بود که عاشق میدم غلط کردم که عاشق شدم خداااااااااااااااااخودتتتت جوابش رو بده خستم خستههههههههههههههه

 


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:28 PM ] [ ]
[ ]

تازه شدی مثل من

چیه چرا ناراحتی چیه چرا نشستی چیه چرا عصابی هستی چیه نکنه کاری که با من کردی کسی با تو کرده چیه چی شدی ناراحتی تازه شدی مثل مثل من من

 


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:24 PM ] [ ]
[ ]

اومدم که ............

اومدم که بنویسم.........................

اومدم که هر چی تو دلم مونده رو خالی کنم .......................

اومدم که داد بزنم از نامردی ادما..................................

اومدم که هر چی سزاوار بعضی هاست  رو بگم............................

اومدم که از حق نشناسی ادما بنویسم......................................

اومدم که از پر توقع بودن ادما بنویسم.......................................

اومدم که از پر ادعا بودن ادما بنویسم.............................

اومدم که بنویسم حتی اگه دستت رو تا ارنج تو عسل کنی بازم گازت میگیرن.............

اومدم که بنویسم هر کاری هم بکنن تو مقصری نه اونا...................

اما................................................................................

اما نمیدونم چرا بازم کاغذم سفید موند.........................................

.............................................................................................................


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:23 PM ] [ ]
[ ]

من از دوراهی متنفرم......

اخ خدا دارم خفه میشم...........................

دلم میخواد داد بزنم ......................

خیلی بده . تو که میدونی من از دوراهی متنفرم چند بار میخوایی منو تو این شرایط بذاری.

تو که بهتر منو میشناسی.چرا........هان.... چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا باید تحمل کنم . حق حرف زدن هم ندارم.خودت گفتی شکایت کردن ممنوع. خب حداقل یه راه حل بده.

تنها موندم با تصمیمی که گرفتنش خیلی سخته .

از یه طرف غرورم و از طرف دیگه ..........

خدا...... چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

کمکم کن خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.....................


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:20 PM ] [ ]
[ ]

تقدیر

تو با عشق تازتو                                 نامهربونیات بمون   

 

  من نمی بخشم تورو                            اینو تو نگام بخون

   دست به هر سازی زدی                         من که باش رقصیدم

     واسه دلخوش کردنت                              حتی به زور خندیدم

منی که یه لحظه از قهر چشات می مردم

حیف غصه هایی که برای عشقت خوردم

این همه نا مهربونی                                      به رنگ چشمات نمی آد

  تفلی دیوونه دلم                                            دوریتو از من نمی خواد

   فکر اینجاشو نکردم                                            اینکه تقدیر مبهمه

     حالا از روزی که رفتی                                           غصه تنها کارمه

به سلامت نازنینم    اینم از بازیه ماست

این دفعه واسه همیشه می سپرمت دست خدا

به سلامت نازنینم            اینم از بازیه ماست

این دفعه واسه همیشه می سپرمت دست خدا

کاشکی هیچ وقت قصه من و تو آغاز نمی شد

  که ترانه هام همه با غصه همساز نمی شد

این دفعه عهدمو بستم که دیگه عاشق نمی شم

دیگه با هیچ آدمی هم دل و صادق نمی شم

منی که یه لحظه از قهر چشات می مردم

حیف غصه هایی که برای عشقت خوردم

 

                                       حیف...


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:13 PM ] [ ]
[ ]

خدافظی

سردش بود...

 

دلم را برایش سوزاندم...!

 

گرمش که شد، با خاکسترش نوشت

5159530-md.jpg

" خداحافظ "


[ پنج شنبه 28 فروردين 1393 ] [ 10:0 PM ] [ ]
[ ]

جملات تیکه دار و نیش دار

http://s1.picofile.com/file/7212187739/ghalbe_ghamgin.png

یه وقتایی هم باید دستتو بذاری روی شونۀ بعضیا و بگی :
نــه …
خوشـــــــــــــم اومـــد …
از اونی که فکـــــــــر می کردم ؛
آشـــــــــــــغال تـــری ..
.
.
.
شمایی که تا دو روز پیش “چشم چشم دو آبرو” میکشیدی . . .
واسه ما “خط و نشون” نکش !
.
.
.
بـــرای تنـــوع هـــم کـــه شـــده . . .
یــه بــار ” آدم ” بـــاش . . .
.
.
.
جدایی از تو آنقدرها هم تلخ نبود !
گــَس بود !
باید صــبر کرد تا مزه اش از دهن برود . . .
.
.
.
آهای دوست من ؛
سگ ولگرد , هر عابری را چند قدم بدرقه می کند…!
.
.
.
ﺍﮔـﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﺣــــــﺮﻑ ﻭﺍﺳـﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﺣﺮﻓﺎﻡ ﺑـــﻪ ﺳﺎﻳﺰ ﮔﻮﺷﺖ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻩ
ﺟـــــــــــــﺭ ﻣﻴـــــﺨﻮﺭﯼ …
.
.
.
بی رحمی ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ !
ﺍﻣﺎ ﺣﻮﺍست ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ،
ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻡ ﺩﺭ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ !

.
.
بـہ  بـَـعضیــــــــــــا بآس گفت :
عزیزم شما عـــَـر نزنــے هـم خـَر بـودنت واسه ما ثابت شــُــבس …
.
.
.
عَزیِزَم اِنقد باهــاش لــــاســ میزنـﮮ
لااقــل با نون بزن سیر شـﮮ
.
.
.
بـہ بَـعــضــﮯ هـآ بـآیَــב گُــفـتـــ :
فَـلـسَـفـِـہ وُجـوבِتـــ مِـثـلــ سُـســـ خِـرســــﮯ مَـهـرآمـِــہ
فَـقَـطـ بَـلـבﮮ تِـرتِـر کُـنــﮯ، بِــבوטּِ بـآزבهــﮯ !
.
.
.
اونـے کـہ واسـہ شُما ادّعا مـے کنـہ
واسـہ بودنِ با مآ دُعا مـے کنـہ!
عآرهـ عزیزم !
.
.
.
ﺍﺯ ﺍﻭﻧﻴﻜﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﺩﺭﻛﺖ ﻣﻴﻜﻨﻪ ،
احساست حس میکنه ،
ﺣﺮﻓﺎﺗﻮ ﻣﻴﻔﻬﻤﻪ ،
ﻣﻨﻈﻮﺭﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ؛
ﺑﺘﺮﺱ !
ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﻩ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺑﺰﻧﻪ …
.
.
.
تــو
انقـدر از هرزه ها دوستت دارم شنیدی
که
عاشـقانه های من
برایت گـزافه ای بیش نبـود . . .
.
.
.
اگه خواستی بری دو دل نباش،
بگو، من زنگ میزنم آژانس بیاد . . .
.
.
.
بعضیام مثه هندزفــری میمونن،
هارت و پورتشون فقط توگــوش ماست
وگرنه واسه بقیه صدای پشــه هم نیستن . . .
.
.
.
مـــ ــن را بـبـیـــــــن …!
هـمـچـنـــان ایستــــــــاده اَم …
کســـی کــــه فـکــــــر مـی کــــــردی ,
مـی شکنـــــــد بــــــی تــــــــو …
مــی شکـــــند امثالـــ ــی مثـــــــل ” تـــ ـــــو را ” …!
.
.
.
ناراحت نشو اگه کسی یه نفر دیگه رو به تو ترجیح داد،
چون تو نمیتونی یه میمون رو متقاعد کنی
که عسل شیرین تر از موزه !
.
.
.
چه کسی میگوید منو او تفاهم نداشتیم ؟
ما هردو عاشق بودیم :
من عاشق او و او هم عاشق او !
.
.
.
من آنقدر دیوانه‌ام
که وقتی دورم میزنی
باز نگران تواَم،
سرت گیج نرود
.
.
.
مغرور و خود شیفتـــــه نیستم…
ولی یاد گرفتم که تو زندگیـــــــــــم….
منت احدی رو نکشـــــم…
خداحافظ تو فرهنگ لغت من جوابـــــش فقط یه کلمه است..!
به ســــــــــلامـــــــت…
.
.
.
دلــــــــتنـگم
بــــــــرای تو نـــه
برای منه قبــــل از تو !
.
.
.
بعضیا رو اگه با پودر ۸ آنزیمم بشوری ،
لکه ی ننگشون از زندگی گذشتت پاک نمیشه !
.
.
.
برای بعضی از آدمها محبت مثل فیلم خارجی بدون زیرنویس می مونه ؛
نمی فهمنش . . .
.
.
.
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ ،
ﺗﻮ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ . . .
.
.
.
مهم نیست چند سالته ،
وقتی یاد گرفتی جواب دوست داشتن رو با جفتک انداختن ندی،
بهت میگن “آدم”
.
.
.
دوست عزیز ؛
ﻓﺮﻕِ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﻓﻘﻂ ﻛﺴﻰ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﻛﻪ ﺑــــﺮﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ …
.
.
.
میخوام اون سیبِ قرمزِ بالای درخت باشم در دورترین نقطه …
دقت کن !
رسیدن به من آسون نیست ؛
اگر همتشو رو نداری ، آسیبی به درخت نزن !
به همون سیب های کرم خورده ی روی زمین قانع باش !
.
.
.
فک می کردم بهم خیانت کردی
ولی وقتی طرفو دیدم
فهمیدم جنایت کردی !
اونم به خودت . . .
.
.
.
حکایت قلب بعضی ها هم شده حکایت تبلیغات املاک:
فروش ، رهن ، اجاره
.
.
.
بعضیا لازمه بهشون بفهمونی که ;
اونایی که شما باهاشون میگردی ، راه رفتنو از ما یاد گرفتن ، بله !
.
.
.
عزیزم واسه کسی دورویی کن
که حوصله همون یه روتَم داشته باشه . . .
ok ؟!
.
.
.
من و تو شباهت های متفاوتی با هم داریم :
هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را
هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سازهای تو
هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم
و در آخر هر دو پی بردیم
تو به حماقت من ، من به پست بودن تو
آری ، این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر میشود !
.
.
.
ﻣﻦ ﻏــــــﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘــــــﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿــــــﺎﻭﺭﺩﻡ
ﮐــــــﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟـــﺖ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧـــــﺮﺩﺵ ﮐﻨﯽ … !
ﻏـــــــﺮﻭﺭ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺑﺸﮑـﻨـــــــﺪ
ﺑﺎ ﺗـــﮑـــــﻪ ﻫـــﺎﯾـــــﺶ
ﺷﺎﻫـــــــﺮﮒ ﺯﻧــــﺪﮔـــــﯽ ﺗـــــﻮ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺧﻮﺍﻫـــــﻢ ﺯﺩ . . .


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:37 PM ] [ ]
[ ]

حملات به بعضـــــــــی ها

به ﺑﻌﻀﯿﺎﻡ ﺑﺎﺱ ﮔﻒ :
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ چی هستی ﻋﺰﯾﺰﻡ ؟؟!! ﺗﻮ که ﺁﻏﻮﺷﺖ مثه ﭘﺮﺍﻧﺘﺰ ﺑﺮﺍ همه ﺑﺎﺯﮦ !؟!؟!
.
.
به بعضی ها باید گفت :
شمایی که تا دورت شلوغ میشه جو میگیرتت ، حواست باشه تنها که شدی بغض نگیرتت ؟!!!
.
.
به بعضیام باید گفت :
ﺍﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ کی ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻯ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ با هم ﺑﺎﺷﻴﻦ ؟؟؟
.
.
.
به بعضیا هم باید گفت :
عزیزم اگه نمیتونی آدم باشی حداقل جونِوَر بی آزاری باش !
.
.
به بعضیام باس بگی :
احساس نمیکنی باید تعداد عزیزای دلتو کمتر کنی ؟
.
.
به بعضیام باید گفت :
شما از انسان بودن فقط دو حرف اولشو هستی !
.
.
به بعضی ها هم باید گفت :
ﻣﻦ ﺁﻧﺘﯽ ﻭﯾﺮوسمو به خاطر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺍﻡ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻡ ؛ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﯼ ! ﺣﻠــــــــﻪ ؟؟؟
.
.
به بعضی هام باید بگی :
فیلمت که تموم شد بیدارم کن !

.
.
به بعضیام باس بگی :
هیچ چیز من دیگه به تو مربوط نیست به جز حالم که اونم ازت بهم میخوره !
.
.
به بعضیا هم باید گفت :
بالاخره ما بد و خوب ، کم و زیاد همینیم که هستیم ، شما همینشم نیستی !
.
.
به بعضیا باید بگی:
من به زندگی خودم ر.ی.د.م چه برسه به هیکل تو !
.
.
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺗﻮ ﻋﮑﺴﺎﺵ ﺍﺧﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﯾﻮﯾﺪ ﺑﮑﺎﻣﻪ ؛ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺭﻓﺎﻕ ﻗﯿﺎﻓﺖ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺍﺷﭙﻮﺭﺕ ﭘﯿﮑﺎﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ !
.
.
به بعضی ها باید گفت :
ﺻﺪﺍ ، ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ، ﺣﺮﮐﺖ
ﮔــُـــــم شـــــﻮ !!!
.
.
به بعضی ها باید گفت :
فکر میکردم چیزی هستی ؛ مممنون که ثابت کردی هیچ بوقی نیستی !
.
.
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﮐﻼﺳﯽ ﻗﺒﻮﻝ ؛ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻼﺳﺎﺭﻭ ﺑﭙﯿﭽﻮﻧﻢ !
.
.
به بعضی ها باید گفت :
ما چتیم ، تو چته ؟؟؟
.
.
به بعضیا هم باید گفت :
من خودم با ذغال رنگت کردم ؛ جلوی ما ادعای سیاهی نکن !
.
.
ﺑﻪ بعضیا هم باید گفت :
ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ بقیه ﻗﺎﻃﯽ ﭘﺎﺗﯽ ﻣﻴﮑﻨﯽ ، ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﺎﺗﯽ ﺗﺎﺗﯽ ﻣﻴﮑﻨﯽ !
.
.
به بعضیام باید گفت :
عزیزم از دستت هر کاری برمیومد انجام دادی ! حالا نوبت پاهاته ، گورتو گم کن !!!
.
.
به بعضیا هم باید گفت :
باور کن من خودمو نمیگیرم ولی شما زیادى خودتو ول کردى !
.

.
به بعضیا هم باید گفت :
عزیزم آسانسور خرابه شما تو “کف” بمون !
.
.
به بعضیا بابد ﮔﻔﺖ :
عوض نمیشی ، خیالی نیست راحت باش …
تعویض که میشی ؟؟؟
.
.
به بعضیا باید گفت :
دوست عزیز ببخشید حواسم نبود پشتم خورد به خنجرتون !
.
.
به بعضیام باید گفت :
با من مشکل داری ؟؟؟ خوش به حالت خیلیا همینم ندارن !
.
.
به خیلیا باید گفت :
تو خوب باش ، اگه مُردی با من …
.
.
به بعضیا باید گفت :
تا حدی باهات راه میام ؛ از حدش که بگذره از روت رد میشم !
.
.
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ و میشنوم ﺑﺎ ﮐﯿﺎ ﻣﯿﭙﺮﯼ ؛ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﺎ من ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺍﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﺝ ﭘﺮﻭﺍﺯﺕ ﺑﻮﺩﻩ !
.
.
به بعضیا هم باید بگی یه خورده راست بگو ببینم بلدى ؟
.
.
به بعضی ها باید گفت :
من زندگیم به خودمم مربوط نیست چه برسه به تو !
.
.
به بعضی ها باید گفت :
بیخودی صدای گاو درنیار ؛ من و تو خیلی وقته دیگه “مــــا” نیستیم


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:23 PM ] [ ]
[ ]

ای کاش ای کاش این جوری نمی شد

ای کاش هنوز اغوشت ماله من بود

 

 ای کاش هنوز مثل قدیم دوسم داشتی

ای کاش قلبمو نمیشکوندی

ای کاش بهم نمیگفتی خداحافظ واسه همیشه

ای کاش...ای کاش...ای کاش...


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:21 PM ] [ ]
[ ]

دردودل...

میبینی خدا جون یکی از بندهات دلمو بدجوری شکونده ولی تو بازم مواظبش باش!!!


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:21 PM ] [ ]
[ ]

ترحم

یادم باشد تنهایی هایم را برای خودم نگه دارم و بغض های شبانه ام را برای

 

 کسی بازگو نکنم تا ترحم دیگران را با اظهار علاقه اشتباه نگیرم .


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:18 PM ] [ ]
[ ]

خدا جون

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

 

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری؟

خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا میمونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست؟میدونی؟

خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من میخوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن

من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده موندن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره

خدا جون میخوام بمیرم تا بشم راحته راحت

اما عمر اون زیاد شه... حتی واسه ی یه ساعت


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:17 PM ] [ ]
[ ]

خدایا

خدایا منو میبینی؟

 

صدامو میشنوی؟

اشکامو میبینی؟

خدا جون میگن تو تو دلهای شکسته جا داری!!!

میگن تو خیلی مهربونی!!

پس چرا جوابمو نمیدی؟

چرا حس میکنم تنهام؟

خدا جونم کمکم کن.......


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:15 PM ] [ ]
[ ]

خیانت....

اون روز که دیدیم چه حسی داشتی ؟

 من ترس رو از چشمات میخوندم...

 ترسیده بودی ولی چرا ؟؟نکنه ترسیده بودی سر عشقت داد بزنم ٫

 یا ترسیده بودی رو بدن عشقت خراشی بیفته ؟؟؟؟؟

 ولی مطمئنم از خورد شدن من نترسیدی٫

 از اینکه داشتی قلبم رو  زیر پاهات له میکردی نترسیدی....

 حس تو حس ترس بود٫ میدونی حس من چی بود ؟؟

 میتونی خودت رو یه لحظه جای من بذاری  ؟

 میدونی چه حسی داشتم وقتی توی چشمات نگاه میکرد  ؟

 چشمایی که وقتی برای بار اول دیدمشون قلبم رو گذاشتم کف دستم

 و دادمش بهت.چشمهایی که یه زمانی عشقی که توشونه ماله من بود.

 میدونی چه حسی داشتم  وقتی دستت توی دستش بود ؟

 اون دستها یه زمانی برای پاک کردن اشکهای من بود...

 اون دستها یه زمانی  توی دستای من بود.

 من اون لحظه هیچ حسی نداشتم !!!!

 فقط سعی میکردم  روی پاهام وایسم

 سعی میکردم نخورم زمین.

 سعی میکردم چشمام بارونی نشن

 تا قطره ی اشک جلو چشمم رو نگیره.

 سعی میکردم خوب نگات کنم.

 سعی میکردم باور کنم . باور کنم که دیگه  ماله من نیستی.

 آره تو مال اونی . مال اون آدمی که باهات دست رفاقت داده بود!!

 حالا تکلیف من چیه ؟ اگه تو جای من بودی چیکار میکردی ؟


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:14 PM ] [ ]
[ ]

یادته؟

                                              دلیل " هپلی " بودن نیست آقازاده

 

                                                         زیر این ناخن ها

 

                                                         غبار تن توست

 

                                                    همان وقت هایی که

 

                                                       اندام دخترانه ام

 

                                     مچاله می شد زیر فشار بازوان مردانه ات

 

                                               و کمرت خراش بر میداشت

 

                                                 زیر لمس ناخن هایم ....


[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 3:32 PM ] [ ]
[ ]

قبوله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ـن یه دختــرم

 

 

اگـه خودمو لـوس نـکنم

اگـه بـاهات قهـرنکنم و نـاز نکنم

اگـه وقتـی چشات میچرخه از حسـودی دیونـه نشـم !

اگـه از نظر دادنـات خوشحـال نشـم

اگـه به خاطر تو به خـودم نرسـم

اگـه سر به سرت نـذارم

اگـه بـرات گریه نکنـم

اگـه وقتی چیپس میبینم پیرهنتـو نکشم

اگـه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلـم کنی

اگـه بهت نگمآقام

اگـه بـراتمظلوم بازی درنیـارم

اگـه از سرو کولـت نرم بـالا

اگـه برات عشـوه نیـام

اگـه گوشتو نپیچونـم و نگـم تو فقـط مـال منـی

اگـه نـاغافل دستاتـو نگیـرم

اگـه وقتـی کار بدی کردم با ترس بهت نگـم

اگـه لج بازی نکنـم

اگـه ...
اون موقع که تـو دیگه دیوونه وعاشقـم نمیشی
!

تـو عاشـق اینی که من یه خانم کامـل باشم ! خانـم تـو ! امـا !!!
تـو پسـریاگـه بـرامغیرتی نشـی

اگـه روم حسـاس نباشـی

اگـه باهـام مهربـون نباشـی

اگـه بهم اخمـای کوچولو نکنـی

اگـه وقتـی شالم رفت عقب نگی خانمی اونو بکـش جلـو

اگـه دستمـو محکـم نگیـری

اگـه نگـی هـرکاری کـردی راست بگو تا ببخشمـت !

اگـه سر به سرم نـذاری

اگـهقربون صـدقم نـری

اگـه نگرانـم نشـی

اگـه بهم نگـی خوشگل مـناگـه ...
اونوقـت منم دیوونه و عاشـق تو نمیشـم تا اونکارارو بـرات بکنم
!

مـن تورو مـرد میـخوام !
مـرد مـن
!

پـس بیا و مــرد باش !

ابـرو برنـدار !

دماغـتو عمل نکن !

لـوس حرف نـزن !

مـن و تـو همون آدم و حـواییم !

 

بیـا جاهامونوعوض نکنیـم !

مـن لـطافتمو نگه میدارم تو صـلابتتو

تـو نگاهتـو نـگه دار منم نجابتمـو

بیـا سعی کنیم بهترین هـم باشیـم !

مـنبهتریـن خانوم واسه تـو !

تـو بهتریـن مرد واسه مـن !


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 7:10 PM ] [ ]
[ ]

یه امارم بگیریم!!!!!!!!!


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 7:7 PM ] [ ]
[ ]

به سلـــــامتي دخــــــتر وپــــــــسراي ســـــــاده

من نه میتونم موهامو بلوند کنم ...

نه پاشنه 15 سانتی پام کنم ...


نه ساعت 12 شب باهات بیام بیرون ...


نه میام مهمونی،نه لب به مشروب و سیگار میزنم ...

نه باهات هم خواب میشم!

...نه عزیزم، من نیستم ...

من موهام مشکیه ...

تیپم سادست ...

اخلاقم اینه ...

کفشامم همه اسپرت!

ساعت 9 شب هم باید خونه باشم!

من اینم...!!!

سلامتی همه دختر پسرای ساده"

هرکی هم میگه وجود نداره باید بادمپایی ابری خیس

بکوبی تودهنش ...♥


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 7:5 PM ] [ ]
[ ]

چيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 7:1 PM ] [ ]
[ ]

من.........

بــــه نظــــر تون من چجـــور ادمیــم؟
.
.
.
.
.

گـــزینه نداره

هـــر چی به نظرت میـــرسه بگو

واقعیتو بگیـــنا


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 6:54 PM ] [ ]
[ ]

دختریاپسر؟


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 6:52 PM ] [ ]
[ ]

1یا2؟؟؟؟


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 6:48 PM ] [ ]
[ ]

قليون چه طعمي ميكشي؟؟؟؟؟


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 6:47 PM ] [ ]
[ ]

ايــــــنـــــــــايــــــي كهــــــ

اينايي كه به يكي دست ميدن!

 

به يكي پاميدن!

به يكي دل!

اينارو اذيت نكنين!

اينا كارت اهداي عضو دارن!!


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 6:45 PM ] [ ]
[ ]

پرچم كدوم رشته بالاس؟؟؟؟؟


[ دو شنبه 25 فروردين 1393 ] [ 6:42 PM ] [ ]
[ ]