ریاضی عشق

سر کلاس ریاضی بود که استاد اومد رو تخته دو خط موازی کشید

 

خط پایینی نگاهی به بالایی کرد و تو دلش عاشقش شد

 

خط بالایی هم نگاهی به پایینی کرد و اونم عاشقش شد

 

در همین هنگام بود که استاد داد زد و گفت

 

که دو خط موازی هیچ وقت به هم نمیرسن!


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 9:5 PM ] [ ]
[ ]

میدونی عشق چیه؟

 

اگه میدونستی که چقدر تنهام برام اشک می ریختی

 

 

 

اما اگه میدونستی که چقدر اشک می ریزم

 

 

 

هیچ وقت تنهام نمی زاشتی

 

 

 

عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است

 

                                    دلم غربت زنگ آخر گرفت

 

نگاهم که کردی سکوتم شکست

                                درون دلم عش

 

 

فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است

 

 

 

عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است

 

 

 

عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست

 

 

 

بلکه صبر کردن و ادامه دادن است

ق.... گویی نشست

 

نگاهم که کردی زمان صبر کرد

                                    نگاه دلم را.... پرازابر کرد

 

وبعداز نگاه تو باران گرفت

                                          وعشقی درون تنم جان گرفت


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 8:57 PM ] [ ]
[ ]

بازباران

باز باران٬ با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز
... یاد باران رفته از یاد آرزوها رفته بر باد
باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه بی ترانه ٬ بی بهانه شایدم٬ گم کرده خانه

[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 8:54 PM ] [ ]
[ ]

زندگی..

از مردم دنیا سوالی پرسیده شد و نتیجه آن جالب بود سؤال از این قرار بود: نظر خودتان را راجع به كمبود غذا در سایر كشورها صادقانه بیان كنید؟
و جالب اینکه كسی جوابی نداد

 

چون در آفریقا كسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟ در آسیا كسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟ در اروپای شرقی كسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟ در اروپای غربی كسی نمی دانست 'كمبود' یعنی چه؟ و در آمریكا كسی نمی دانست 'سایر كشورها' یعنی چه؟


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 8:51 PM ] [ ]
[ ]

آخرتاکی؟

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: “قیمتت چنده خوشگله؟”

سواره از کنارت گذشتم، گفتی: “برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!”

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود!

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود!

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی!

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من!

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی!

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: “زهر مار!”

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود!

در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم!

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی!

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی!


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 1:49 AM ] [ ]
[ ]

خوش باشی

دلم مي خواد يه چيزي رو بدوني

ديگه نه عاشقي نه مهربوني

منم ديگه تصميممو گرفتم

اصلا نمي خوام كه پيشم بموني

يه شب كه داشتم فكرامو مي كردم

ديدم با تو تلف شده جووني

يه جا يه جمله ي قشنگي ديدم

عاشقو بايد از خودت بروني

چه شعرايي من واسه تو نوشتم

تو همه چيز بودي جز آسموني

يادت مياد منتمو كشيدي

تا كه فقط بهت بدم نشوني

يادت مياد روي درخت نوشتي

تا عمر داري براي من مي خوني

يادت مياد حتي سلام منو

گفتي به هیچ كسي نمي رسوني

حالا بيار عكسامو تا تموم شه

اگه كه وقت داري اگه ميتوني

نگو خجالت مي كشي ميدونم

خيلي وقته ديگه مال اوني

خوش باشي هر جا كه ميري الهي

واست تلافي نكنه ...


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 1:49 AM ] [ ]
[ ]

تست نرمالی

شما یک فرد نرمال هستید در صورتی که:

 

 

 

۱. عضو فیس بوک باشین

 ۲. موبایل داشته باشین

 ۴. وقت بذارین برای وب گردی

 ۵. متوجه نشدین که این مطلب شماره ۳ نداره؟؟

 ۷. الان رفتی چک کنی ببینی ۳ هست یا نه؟

 ۸. شماره ۶ کجاست؟

 ۹. چک کردی؟ حالا لبخند میزنی؟

 ۱۰. شماره ۱ کجاست؟

 ۱۱. رفتی اینم چک کنی؟؟؟ واقعا که !!

 خدا وکیلی تو الان فکر میکنی نرمالی؟ هان؟

 


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 1:48 AM ] [ ]
[ ]

دست نزن بچه

خدایا یعنی میشه یه روز یه کیبوردی اختراع بشه

که خودش بفهمه کی باید فارسی تایپ کنه کی انگلیسی؟

حروم شد نسلمون از بس به جای گوگل زدیم لخخلمث !

 

آیا میدونستین وقتی لبهاتون رو غنچه کنید دماغتون گشاد میشه ؟

حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنی ضایع !

 

دکمه روشن کنترلو ۲۰ بار میزنی تلویزیون روشن نمیشه !

عصبانی میشی ۲ بار پشت سرهم محکم فشار میدی

روشن میشه دوباره خاموش میشه !


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 1:47 AM ] [ ]
[ ]

عشق زیبا

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواشتر برو من می ترسم مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی مرد جوان: مرا محکم بگیر زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟ مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه

 

*******************

روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت...................

 

*******************

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی. عشقی زیبا


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 1:42 AM ] [ ]
[ ]

می خواهم سخن بگویم...

 

بگذار سخن بگویم ، بگذار تهی شوم از درد که گفتن خوب است و از تو گفتن خوشتر

 

هر چند که آئینه ی کلام مرا بر مهتابی باورت نخواهی نشاند ! بگذار سخن بگویم حتی نخواهی و نشنوی اگر

 

ورنه کدام کوه به تنهایی ، مرا باور خواهد کرد ؟

 

اینک منم پر از شکستن و سوختن با کوله باری از مصیبت و شیون

 

ببین چه تلخ ایستاده ام بر استوار تنهایی خویش با بازوانی که مرز های توانستن را نمیشناسد .

 


[ جمعه 16 اسفند 1392 ] [ 1:33 AM ] [ ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 33 34 35 36 37 ... 44 صفحه بعد