شعرهایم...

شعرهایم را میخوانی…
و میگویی روان پریش شده ام !
پیچیده است … قبول …
اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …
تو ساده تر نگاه کن …
موضوعات مرتبط: عشقیعشقی با عکس
برچسبها: عاشقی
شعرهایم را میخوانی…
و میگویی روان پریش شده ام !
پیچیده است … قبول …
اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …
تو ساده تر نگاه کن …
به گل گفتم :"عشق چیست؟" گفت:" از من خوشگلتر است...."
به پروانه گفتم:"عشق چیست؟" گفت:"از من زیباتر است...."
به شمع گفتم:"عشق چیست؟"گفت:"از من سوزان تر است..........."
به عشق گفتم:"آخر تو چیستی؟" گفت:"نگاهی بیش نیستم......."
زن غضنفر یه گربه میخره.همش توجهش میره پیش گربه ه.
غضنفر حسودیش میشه.گربه رو بر میداره میره یه جای دور افتاده تا گم و گورش کنه
بعد چند ساعت زنگ میزنه به خانومش
میگه خانوم گربه اونجاس؟
خانومش میگه بله
غضنفر میگه به اون بی پدر بگو راه خونه از کدوم وره من گم شدم
.
.
.
.
بقیه اون ور آب(ادامه مطلب)
آنقدر عزیزی که دلم می خواهد / هر چیز که دارم فدایت بکنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای کاش نگاه خسته را خوابی بود / یا در شب بی ستاره مهتابی بود
ما مثل دو کاج دور از هم هستیم / ای کاش که بین من و تو تابی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می سپارم به نسیم ، بوسه از جنس بلور / دل من تنگ تو باز ، باد در حال عبور
بوی چشمان تو را میرساند به مشام / می دهد آرامش ، به دل نا آرام
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را !
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دور شدم از تو دلم شور زد / ساز دلم نغمه ی ناجور زد
آه از آن چشم که با یک نظر / بال و پرم را گره کور زد !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ می دانی؟
من دلیل شادی های تو بوده ام نه شریک آن
و شریک غم های تو نه دلیل آن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آموخته ام اگر کسی یادم نکرد یادش کنم ، شاید او تنهاتر از من باشد !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رفیق هر شب و هر روزی دل / غمت تا بوده ، بوده روزی دل
بگردان گوشه ی چشمی و بنگر / چه حالی دارد آتش سوزی دل
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش بودم درختی در میان قلب تو ، تا وجودم ریشه می کرد از محبت های تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش دهخدا می دانست
دلتنگی ... اشک .... فاصله .... بی وفایی....
تعریفش فقط دو حرف است
"تـــو"
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه کرده ای تو با دلم که نبض من صدای توست ؟
چه کرده ای تو با سرم که فکر من هوای توست ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همه تفاوت ما این است: تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمی برم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
واحد اندازه گیریِ فاصله " مــتــر " نیست ؛
" اشـــــــــــتـــیــــاق " است ..
مشتاقش که باشی ، حتی یک قـدم هم فاصله ای دور است .!.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بوی نفسهای لبت جان و دلم وا می کند / اما نمی دانم چرا امروز و فردا می کند
با بودنت کنار من ، غم های عالم می رود / فکر تو در این قلب من هر لحظه غوغا می کند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حسادت نکن! ... این که بعد از تو بغل گرفته ام ...
زانوی غـَم اســت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از حساب و کتاب بازار عشق
هیچ گاه سر در نیاوردم !
و هنوز نمی دانم چگونه می شود
هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو به احساست بیاموز نفس نکشد
هوای دل ها آلودست اینجا
فاصله یک عشق تا عشق بعدی
یک نخ سیگار است . . . !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق را با فکر تو معنا کنم / با حضورت قلب خود زیبا کنم
گرچه آبی در دلم جاری نبوده / دشت دل با بارش مهر تو دریا می کنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من حسرت دیدار تو دارم به که گویم / از بهر تو من ابر بهارم به که گویم
غیر از تو کسی را به خدا دوست ندارم / از نرگس چشم تو خمارم به که گویم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به سلامتی هرکس که دلش از یکی خونه!
به سلامتی هرکس که دلش از یکی دوره!
به سلامتی اون کسی که دردامو میدونه!
به سلامتی اون کسی که میدونه ولی همیشه ساکت می مونه!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آیینه های اتاق به شوق در آغوش کشیدن تو قد کشیده اند،حق دارند !
که تصویر من ِ بی تو را هر بار پیرتر از پیش به رُخم می کشند...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آهای همیشگی ترینمv
تمام فعلهای ماضیم را ببر
چه در گذر باشی چه نباشی
برای من
استمراری خواهی بود
....من هر لحظه تو را صرف میکنم..v
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برایت آرزو میکنم بهترین هایی را که هیچ کس برایم آرزو نکرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خندیدن، خوب است . قهقهه، عالی است
گریستن، آدم را آرام می کند
اما...
لعنت بر بغض
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چو کَس با زبان دلم آشنا نیست / چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر / که از یاد یاران فراموش باشم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چیزیم نیست خرد و خمیرم فقط همین / کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز / در عمق چشمهای تو گیرم فقط همین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از چهار راه قلبم عبور کردی و هیچ به چراغ قلبم توجه نکردی
اما بدان پلیس قلبم تو را تعقیب خواهد کرد
و برگه ی دوستت دارم را زیر برف پاکن دلت خواهد گذاشت !
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت...
فرشتگان هر بار سراغش را از خدا می گرفتند.
و خدا هر بار به فرشتگان می گفت: می آید؛ من تنها کسی هستم که غصههایش را میشنود و یگانه قلبیام که دردهایش را در خود نگه یدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخهای از درخت دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لبهایش دوختند،
گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
با من بگو از آنچه سنگینی سینهی توست.
گنجشک گفت: لانه ی کوچکی داشتم. آرامگاه خستگیهایم بود و سرپناه بی کسیام.
تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بیموقع چه بود؟ چه می خواستی از لانهی محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟ ...
و سنگینی بغض راه بر کلامش بست.
سکوتی بر عرش طنین انداز شد.
فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانهات بود، خواب بودی. باد را گفتم تا خانهات را وارونه کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی!
گنجشک خیره در خدایی خود ماند.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطهی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی پرداختی...
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریههایش ملکوت خدا را پر کرد...
چقددلم تنگ شده واسه زمانهایی که موهاشونوازش می
کردم.چن تاتارموی سفیدبه چشمم می خورد.می گفتم:طاقت دیدن ایناروندارم..بعدباحوصله
همه روباقیچی ازته کوتاه می کردم.وقتی که بلندمی شدن بازم کوتاشون می کردم.بخاطرهمینه
که جای تاربه تارموی سفیدروسرش روازحفظم.حالامن بااین تارموهاچیکارکنم؟
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.
از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.
از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.
از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.
از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .
از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.
از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد
از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.
از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد
از خود عشق پرسیدم عشق چیست؟ گفت فقط یک نگاه
بیشتر کارهایی که تو دوران طفولیت انجام می دادیم واسه خاطر عمو ها بود
مثال : بخند عمو ببینه
نصیحت من به کل رفیق هام :
هر وقت احساس کردی خیلی بالایی چند تا نارگیل واسه من و بقیه بچه ها بنداز پایین !
یه زمانی وقتی به رفیقت فحش خیلی بد می دادی حکم مرگتو امضا می کردی
الان همون فحش بد هر چی بدتر باشه میزان صمیمیت و رفاقت رو نشون می ده !!!
ضربه روحی که یخچال خالی به من وارد می کنه
عشق دوران جوونیم هم نتونست بهم وارد کنه
دختر عموم می گفت :
حالا درسته ما قصد ازدواج نداریم ولی خب آخه یه خواستگار نباید بیاد در این خونه ی لامصبو بزنه !؟
یارو دو دقیقه پیش زنگ زده خونه به جای اینکه من بگم شما اون میگه شما؟
منم گفتم ببخشید حتما من گوشی رو اشتباه برداشتم!
بزرگترین مقامی که تا امروز بهش رسیدم وقتی بود که تو دبستان ناظم مون منو مامور آبخوری کرد !
اگه قراره با دمپایی ابری خیس تو دهن کسی زده بشه
اون کسی نباید باشه جز پسری که با لوس بازی و صدای بچگونه حرف می زنه !
مثال : عجیجم و عجقم و …
پسرا هجده ماه میرن خدمت اندازه 18 سال خاطره تعریف می کنن!
لامصبا همشونم قهرمان و شاخ پادگان بودن
لازم دونستم تاکید کنم که بهترین شغل داشتن بابای پولداره
بچه که بودم عاشق اون لحظه ای بودم که مهمونا می رفتن
بعد با سرعت برق و باد خودمو به پس مونده ی میوه ها و شیرینی های مهمونا می رسوندم و ازشون تغذیه می کردم !
وقتی یه پول پاره و داغون رو با هزار دوز و کلک به بقالی سر کوچه بندازی و ازش خلاص شی !
بعدش آدم احساس سبکی می کنه حتی تو بعضی مواقع دیده شده که اشک شوق توی چشمای طرف جمع شده !
بچه که بودیم یه سال حداقل یه سال طول می کشید بعضی وقت ها حتی تا دو سال هم طول می کشید !
ولی الان یه سال یه ماه بیشتر طول نمی کشه ! دیگه فوق فوقش دو ماه !!!
آرامم!
دارم به خیال تو راه میروم
به حال تو قدم میزنم
آرامم!…
دارم برای تو چای میریزم
کم رنگ و
استکان باریک
پر رنگ و
شکسته قلم
آرامم!
دارم برای تو خواب میبینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشمهایِ قشنگِ تو!
صدای “جانم” گفتن تو و
برای تو “مردن”،من
!
آرامم،
به خوابی پر از خیلی دوستت دارم!
پر از کجا بودی
پر از سلام،دلم برای تو تنگ شده است
دارم برای تو خواب میبینم
آرامم!
کنارِ تو حرف میزنم
چای میریزم
تنت را بو میکنم و
دستت را میگیرم و بهسمت پاییز قدم میزنم و
دل، به دریا میزنم
و به تو سلام میکنم
سلام علاقهی خوبم
علاقه جان من
من به خیال تو
آرامم
.
میدانی؛
من سالهاست به دوست داشتن تو آرامم.
شبیه جرعهای از قهوهی یخکرده میمانی
که بعد از سالها ماسیده باشد توی فنجانی
همانقدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم
که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی
تو را نوشیدهام فنجان به فنجان و نفهمیدم
که از فنجان چندم نقش فالم شد پریشانی
نمیخواهم بماسد قهوهی چشمت ته شعری
که مدتهاست فال شاعر ِ آن را نمیخوانی
دلم را میشکافم دور دستانت و از اول غزل
میبافم از حالی که میدانم نمیدانی
تو فنجان نگاهت را پر از شیر و شکر کن تا
کمی شیرین شود این بیت تلخ و بغض طولانی
که میخواهم بنوشم کنج دنج کافه، فالم را
همان فالی که تو یک جرعهی یخکرده از آنی