خیانت....

خیانت....

اون روز که دیدیم چه حسی داشتی ؟

 من ترس رو از چشمات میخوندم...

 ترسیده بودی ولی چرا ؟؟نکنه ترسیده بودی سر عشقت داد بزنم ٫

 یا ترسیده بودی رو بدن عشقت خراشی بیفته ؟؟؟؟؟

 ولی مطمئنم از خورد شدن من نترسیدی٫

 از اینکه داشتی قلبم رو  زیر پاهات له میکردی نترسیدی....

 حس تو حس ترس بود٫ میدونی حس من چی بود ؟؟

 میتونی خودت رو یه لحظه جای من بذاری  ؟

 میدونی چه حسی داشتم وقتی توی چشمات نگاه میکرد  ؟

 چشمایی که وقتی برای بار اول دیدمشون قلبم رو گذاشتم کف دستم

 و دادمش بهت.چشمهایی که یه زمانی عشقی که توشونه ماله من بود.

 میدونی چه حسی داشتم  وقتی دستت توی دستش بود ؟

 اون دستها یه زمانی برای پاک کردن اشکهای من بود...

 اون دستها یه زمانی  توی دستای من بود.

 من اون لحظه هیچ حسی نداشتم !!!!

 فقط سعی میکردم  روی پاهام وایسم

 سعی میکردم نخورم زمین.

 سعی میکردم چشمام بارونی نشن

 تا قطره ی اشک جلو چشمم رو نگیره.

 سعی میکردم خوب نگات کنم.

 سعی میکردم باور کنم . باور کنم که دیگه  ماله من نیستی.

 آره تو مال اونی . مال اون آدمی که باهات دست رفاقت داده بود!!

 حالا تکلیف من چیه ؟ اگه تو جای من بودی چیکار میکردی ؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[ چهار شنبه 27 فروردين 1393 ] [ 4:14 PM ] [ ]
[ ]